در روششناسي ترجمه، ابتدا سخن از چگونگي فهم و سپس صحبت از چگونگي تفهيم است. براي بررسي چگونگي فهم، ساخت معنايي ترجمه مورد بررسي قرار ميگيرد و با اين بررسي معلوم ميشود كه مترجم، واژهها را بر چه اساسي فهميده است؛ آيا منابع سنت اسلامي را ملاك قرار داده است يا فهم خود را براساس منابع زباني بنا نهاده است. البته بررسي منابع مورد استفاده مترجم نيز در اين زمينه راهگشاست. براساس اين بررسي، ترجمههاي قرآن را ميتوان به دو دسته اصلي طبقهبندي كرد: 1 - ترجمههاي زبانشناختي 2 - ترجمههاي مبتني بر سنت. يكي از دغدغههاي اصلي نويسندگان مقاله حاضر تأكيد بر لزوم ارائه روششناسي روشن و صريح از ترجمه قرآن به وسيله مترجمان است.
Yahya 'Alawi et Javad Hadidi,
»De La necessite d'une nauvelle
traduction du Coran en francais«.
(شهريور 1379) شماره 7، ترجمان وحي.
اين مقاله در واقع مدخلي است بر "ترجمهاي نوين از قرآن به زبان فرانسه". اين ترجمه1 كه تا به امروز يك جلد آن منتشر شده است و تنها دو سوره حمد و بقره را در بردارد، حاصل سه سال كار مشترك آقايان يحيي علوي (كريستيان بنو) و جواد حديدي است. يحيي علوي، مسلمان فرانسوي تبار و داراي درجه دكتري در فلسفه و عرفان اسلامي است و جواد حديدي، داراي تحصيلات حوزوي و درجه دكتري در زبان و ادبيات فرانسه.
به نظر ميرسد كه دغدغه اصلي نويسندگان اين مقاله توجه به جنبه روششناسي در ترجمه قرآن است. نگاهي به تاريخ ترجمه قرآن، واقعيتِ تلخ بيتوجهي به اين جنبه را نشان ميدهد و نشانه آشكار اين بيتوجهي را در نپرداختن مترجمان قرآن به آن ميتوان ديد؛ جز چند مورد نادر، هيچيك از مترجمان قرآن متعرض اين مسئله نشدهاند.
در اين مقاله با اشاره به ضربالمثل ايتالياييِ «مترجم خائن است» (Traditore Traduttore) ابتدا مباحثي پيرامون چيستي ترجمه صورت ميگيرد و بر اين تأكيد ميشود كه به هر حال، در جريان نقل از يك زبان به زبان ديگر رعايت امانت بهطور كامل ميسر نيست.
در جريان ترجمه، همزمان با دگرگوني صورت، محتوا نيز تا حدي دگرگون ميشود؛ حذفي، اضافهاي و حتي تغييري صورت ميگيرد و اين امري اجتنابناپذير خواهد بود. به ويژه آنگاه كه زبان مبدأ با زبان مقصد، به لحاظ مسائل زباني و فرازباني فاصله زيادتري داشته باشد، به همان ميزان خيانتِ بيشتري صورت ميگيرد.
حديدي و علوي بر اين نكته تأكيد ميكنند كه ترجمه زبان درهم فشردهاي چون عربي به زبان وُلتر (فرانسه) دشواريهاي زيادي را به همراه دارد. صراحت زبان فرانسه، سبك تصريفي زبان عربي را كه سرشار از معاني تودرتوست برنميتابد و چه بايد كرد با نواها، ايقاعها، سجعها و توازنهايي كه در بالاترين سطح، در متني به نام قرآن وجود دارد؛ متني كه حتي در قالبهاي نظم و نثر عربي هم نميگنجد. همانگونه كه آندره ميكل ميگويد: «چيزي است ميان اين دو (نظم و نثر) يا بهتر است بگويم غير از هر دو، فراتر از هر دو، زبان قرآن چون الهي است در نوع خود نيز بيهمتاست.... هم مسجع است و هم آهنگين، اما بهدور از هر تنگنا. همانند خداوند كه فراتر از هر تنگناست....و نيز چونان شعر، قطعه قطعه است، اما بنابر منطق خاص خويش، منطقي كه از سنخي ديگر است، از سنخي فراتر....و از نظر والايي و رهايي از هر قيد و هر الگو هيچ متني به پايش نميرسد..»2
دشواري واقعي ترجمه قرآن را نويسندگان علاوه بر تفاوتهاي عميق ساخت صوري و معنايي زبان قرآن با زبان فرانسه،در الهي بودن آن ميبينند و اين مطلب را از قول آندره ميكل اينگونه بيان ميكنند كه: «ترجمه قرآن بسيار پرمخاطره است، زيرا كه فروفرستاده از سوي خداوند است؛ خداوند قرآن را توسط جبرئيل بر پيامبرش محمد(ص) اقراء فرمود. بدون ترديد اراده الهي بر اين بوده كه قرآن روشن و آشكار باشد و خود قرآن هم به آن تصريح دارد. اما خداوند، خداوند است و كلامش نيز بر صورت خود اوست، گاه جلوهگر است و گاه در پرده، پنداري براي فراخوان موءمنان به تدبر بيشتر، براي چيزي فراتر از ظاهر...همواره بخشي از سرّش را از غير نگه ميدارد.»3
اساس اين مقاله ـ همچنان كه از عنوانش پيداست ـ به هدف نشان دادن ضرورت ترجمهاي نوين از قرآن به زبان فرانسه است. پيش از پرداختن به اين ضرورت، ابتدا اين سوءال كه اصولاً چرا قرآن بايد به زبانهاي بيگانه ترجمه شود، به بحث گذاشته شده است. در پاسخ ضمن اشاره به آياتي از قرآن بر اين نكته تأكيد شده كه قرآن ذكر است و مخاطب آن جهانيان و براي اينكه بتوان به دعوت جهاني قرآن لبيك گفت بايد آن را فهميد و اين براي غير عربيدانان جز از راه ترجمه ميسر نيست.
در ادامه مقاله، تاريخچهاي از ترجمه قرآن به زبان فرانسه ارائه ميگردد و نشان داده ميشود كه با وجود نزديك به بيست ترجمه كامل و دهها ترجمه ناقص از قرآن به زبان فرانسه، هنوز پيام قرآن آنچنان كه بايد به اين زبان منتقل نشده است، در نتيجه به ترجمهاي نوين از قرآن نياز است.
در لابهلاي تاريخچه ترجمههاي قرآن به زبان فرانسه، گاهي نيز برخي از ترجمهها مورد نقد و بررسي قرار گرفتهاند. از اين ميان ميتوان به نقد حديدي و علوي نسبت به ترجمه بلاشر و ترجمه شوركي اشاره كرد. ايشان روش فقهاللغهاي بلاشر را مورد نقد قرار ميدهند و نقص عمده آن را در ارائه ترجمهاي خشك، بيروح و لفظ به لفظ به جاي ترجمهاي روان و ادبي ميدانند. به علاوه اين ايراد را بر او ميگيرند كه به دريافتهاي مسلمانان از قرآن در طول 1400 سال ـ كه در منابع اسلامي متجلي است ـ هيچ اعتنايي نكرده است. ايشان ترجمه بلاشر را نقطه عطفي در تاريخ ترجمه قرآن به زبان فرانسه ميدانند؛ اين ترجمه از يكسو لزوم توجه به دقت روش فقهاللغهاي را نشان ميدهد و از سوي ديگر نشان ميدهد كه اين روش به تنهايي، از آنجا كه مترجم را از انبوه اطلاعات مربوط به ادبيات غني تفسيري و فراتفسيري مسلمانان محروم ميكند، با محدوديتهايي روبهروست. بسياري از ترجمههاي بعد از بلاشر كوشيدهاند ضمن حفظ نقاط قوّت، در مسير رفع نقاط ضعف آن گامهايي بردارند.
ترجمه شوركي نيز مانند ترجمه بلاشر مورد نقد روششناختي قرار گرفته است.4 شوركي براي رسيدن به معناي واژگان قرآن معمولاً از روش ريشهشناسي تطبيقي كمك ميگيرد، به اين ترتيب كه وي واژگان مشترك قرآن را در معنايي به كار ميبرد كه همان ريشه را در زبان عبري دارد. در حالي كه چنين روشي براي بهدست دادن معناي كاربردي واژگان، فاقد هرگونه اساس علمي است. در اين شكي نيست كه ريشههايي از ميراث مشترك زبانهاي سامي به هر دو زبان عربي و عبري راه يافتهاند، اما هيچ دليلي وجود ندارد كه اين واژهها با ريشه مشترك در اين دو زبان در يك معناي كاربردي همسان جا افتاده باشند، زيرا چه بسيار اتفاق ميافتد كه در دو معناي گوناگون به كار ميروند.
در پيش گرفتن روش ريشهشناسي تطبيقي براي ترجمه واژگان قرآن در واقع خلطي است كه ميان زبانشناسي با ترجمه صورت گرفته است. كاربرد اين شيوه در زبانشناسي است، آنهم برايِ كمك به روشنكردن شمار اندكي از واژگان كه معناي روشني ندارند.
نويسندگان در ذيل عنوان فرعي "در انتظار يك ترجمه" ضمن اعلام اين كه با نظر شيخ موسي درباره لزوم اقدام به ترجمه دستهجمعي قرآن و مسبوقشدن آن به مجموعهاي از مقالات پژوهشي در رابطه با مسائل ترجمه قرآن موافقاند، معتقدند كه انجام چنين كاري با اين طول و عرض فراتر از امكانات موجود است. در عين حال نبايد نااميد شد و آب دريا را اگر نتوان كشيد/هم به قدر تشنگي بايد چشيد. انتشار ترجمهاي بديع از قرآن توسط ايشان، نشانه عزم و اراده آنها براي غلبه بر اين نوميدي و تلاش براي تحقق اين آرمان است.
از نظر اين دو مترجم، (حديدي و علوي) مهمترين ايرادي كه تقريباً بر همه ترجمههاي پيشين ميتوان گرفت، سستي و كاستي آنان در ارائه و عرضه روششناسي ترجمه، اعم از روش فهم و روش تفهيم است. هيچكدام از مترجمان از روش خود سخن به ميان نياوردهاند نظير اينكه از ميان چند معنا چگونه يكي را برگزيدند و چرا؟ آنها صرفاً يك محصول نهايي را در اختيار خوانندگان خود نهادهاند، بدون اينكه مسير رسيدن به آن را روشن كنند. آنها تجربيات خود را در اختيار مترجم و محقق بعد از خود قرار ندادهاند. پس او به ناچار بايد مسيرها را دوباره برود و تجربهها را دوباره تجربه كند. البته نبايد استثناهايي مانند ترجمه قرآن رودي پارت و نيز ترجمه آندره ميكل از سوره واقعه را ناديده گرفت.
علوي و حديدي در بخش دوم مقاله به مصداق " قالوا و فعلوا" روش خويش را در ترجمه قرآن عرضه كردهاند.5 همانطور كه نويسندگان تصريح كردهاند، دغدغه روششناسي سه جنبه مهم دارد: 1ـ جنبه دقت؛ زيرا مترجم ملزم است از هر آنچه انجام ميدهد دفاع كند و كارش را با آگاهي و از سر علم انجام دهد و بر ذوق و سليقه شخصي تكيه نكند. 2ـ جنبه آموزشي: كه موجب ميشود خواننده از اطلاعات فروانتري بهرهمند شود و ساير معاني محتمل را كه به دلايلي كنار گذاشته شدهاند دريابد. 3ـ جنبه توسعه در آينده: مترجمان بعدي واداشته نميشوند تا همهچيز را از نو آغاز كنند، بلكه گامهاي تكميلي را برميدارند.
1- Le Coran:"Voila le Livre...", Tom 1, al-Fatiha - al - Baqara (sourates 1 et 2), traduction annotee accompagnee d'etudes, de concordances et de Lexiques par Yahya 'Alawi et Javad Hadidi, Qom, Centre pour La traduction du Saint Coran. 1421/2000, 619 pp.
2- Andre Miquel, L'Evenement. Le Coran: sourate LVI, Paris, odile Jacob, 1992, p.8. نقل از'Alawi & Hadidi.
3- Ibid.
4ـ براي توضيح بيشتر درباره اين ترجمه ر.ك: جواد حديدي ، «ترجمهاي يهوديوار از قرآن مجيد به زبان فرانسه». ترجمان وحي ، شماره 6، اسفند 1378؛ Abdallah cheikh - Moussa, " De L'hebraisation modene du Coran", ARABICA ×LII, Mars 1995,pp.107-126.
5ـ ر.ك. رضا عباسي، "يك ترجمه بديع قرآني به فرانسه"، مقالات و بررسيها، دفتر 69، تابستان80، ص293ـ297.